سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اومدم با یه قلب پاره پاره

سهههههلام دوستای خوشجیل خودم.آره یه مدت نبودم چون یه اتفاقی افتاد که حالم از هرچی عشق وعاشقی بود به هم میخورد.حالا فراموش کردم. بعضی ها ارزششو ندارن.دیگه نمیخندم.رنگ مورد علاقم شده سیاه سیاه.خودشم شاید بیاد اینارو بخونه ولی فک کنم فقط بخنده و بره.نمیدونم باید چی کار کنم.حالا تنهام.

این دفعه اومدم با حس یه عاشق که بهش خیانت شده بنویسم.راستی من امتحانام تموم شده(سوز به دل اونایی که هنوز امتحان دارن).حتما این متنی رو که گذاشتمو بخونید شاید باعث شه اونایی که میخوان بی وفایی یا (هرچی میخواین اسمشو بزارین)بکنن منصرف شن.شاید اونایی که بی وفایی کردن خجالت بکشن.شاید اونایی که باوفان و عاشق به خودشون ببارن.یا...

 

 

من از یک شکست عاشقانه می آیم ،

بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند

شکست نه برای پنهان کردن است نه بهانه پنهان شدن ...

می گویند از صبح بنویس ، از آفتاب ...

من چگونه از خورشید بنویسم ؟!؟

وقتی تمام وقت ، باران ، پنجره چشمانم را

 شسته است ...

همه دلشان خوشبختی می خواهد ؛

اما من گمان می کنم ،

این خیلی خوب است که نمی توانم ادای

 آدم های خوشبخت را در بیاورم .

قیمت وفا شاید گران تر از آن بود که بهانه ی

 دوست داشتنی زندگیم از عهده

داشتنش بر آید ...

سقف اعتماد تعمیری است ؛

مدام چکه می کند ،

آغوش ترانه ها هم چنان از عطر تن اوکه باید پُر باشد

خالی است ،

نمی توانم باورش کنم ؛

نه رفتنش و نه ماندنش را ...

قرار بود حقیقت را بگویم ...

سخت است ...

بی علاج است ؛

دانستنش آدم را کم کم دیوانه می کند ؛

گریه شبانه می آورد ؛

اما همین است خبر کاملا ناگوار و واقعی است :

 " او یکی را جز من داشت "

سکوت می کنم ...

تا به خاک سپردن ِ آخرین خاکسترهای آرزوهای

بربادرفته ام آبرومندانه باشد .

گریه می کنم باشکوه ؛

مثل اقیانوس ...

او نمی شنود و نمی داند که ماه ؛

خوشبختی همه بی ستاره ها است ...

یک سوال کوچک می ماند

برای پرسیدن از کسی که بی پاسخ ترین سوال

فکر آشفته من است :

چی کار کرد این دل سادم

که از چشم تو افتادم؟

 

 

love


+ نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22 ساعت 3:18 عصر توسط مهدی | نظر