سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدا

سلام 


نمیدونم تا حالا اومدی وبم یا نه.اگه اومدی که باید بدونی از چی مینویسم.

پس اگه دنبال شادی و خنده و ... هستی بهتره نخونی..

 

این وبلاگ خیلی برام عزیزه.

از دوران راهنماییم تا الان هر از گاهی نوشتم.خیلی وقتا نجاتم داده،

خیلی وقتا آروم شدم با نوشتن.

 

الان دیگه دبیرستان و کنکورم تموم شد.

چقدزود گذشت.این وبلاگ تموم خاطرات این چند سالو واسم زنده میکنه.

 

راستش خیلی داغونم.منمو یه اتاق ساکتو آهنگ غمگین.

خیلی دوسداشتم یکی باشه که باهاش دردو دل کنم ولی نیست.

یعنی دور و ورم کسی نیست که درکم کنه.راستش این یه نامه بود به خدا که نوشتم دیشب،

گفتم اینجا هم بزارمش. 

 

نمیدونم چرا زندگی من اینجوریه ، 

نمیخوام شکایت کنم از خدا،ولی بد واسه ما داره تا میکنه.

نمیخوام اینایی که مینویسمو به پای خودم بزاری یا فک کنی دارم کفر میگم.اینا حرف دل خیلیاس..

 

بیخیال

 

این چند ماه خیلی بد بوده.از اول امسال.سال 93.

سر هفت سین لحظه ی تحویل سال  دعا کردم سال خوبی باشه ولی انگار ...

 

اولایه اردیبهشت بود که دوستم میلاد واسه یه اتفاق  رفت تو کما.

20 روز بعدش رفت.هنوزم باورمنمیشه میلاد رفته.مث داداشم بود.کاش بیاد به خوابم.

 

چقد سخته وقتی داری مینویسی از رو اشکایی که میوفته رو کیبورد بفهمی گریت گرفته.

 

این موقه ها دلت میخواد یکی بیاد بغلت کنه بگه آروم باش.کاش عشقم بود

 

کاش الان فقط  صداش بود تا آروم شم.از تنهایی متنفرم.اره خب خدا هست.

فقط خدارو دارم.ولی کاش میشد همین خدا که تنهاکسمه  بیاد بشینه پیشم حرف بزنه.

میخوام جواب بگیرم ازش.

میخوام بدونم

 میلادو چرا گرفت؟؟،عشقمو کجا برد؟؟چرا من هنوز زندم؟


  

 

زندم که زجر بکشم؟که کثافت بازیای این دنیا رو ببینم؟؟

 

چرا نمیشه بودنمو پس بدم؟

من نمیخوام دیگه باشم خدا.منو ببر پیش  دادا میلادم،

میخوام باهاش به دنیات بخندم مثه اون موقه ها که بود.


 

مثه اون موقه ها که میگفت  تف ب این دنیا  و منم میگفتم گور بابای دنیا.

 

آی خدا تو که مثه من وابسته ی یکی دیگه نبودی،

بخاطرش  یواشکی گریه نکردی،یکی ازت نگرفتتش،

داغ رفیق ندیدی،

،پس چجوری میخوای درکم کنی!!!؟؟


پس  گوش کن خدا .خواهش میکنم

 

 خدا اون روزی که تو اون تصادف پای عشقم قطع شد فکر من بودی؟؟

 

فهمیدی وقتی خبرش بهم رسید شکستم؟

 

میدونی عشقم ازون روز هر شب گریه مبکنه؟

 

میدونی من نمیتونم پیشش باشم؟


میدونی  ما همو چجوری میخوایمو نمیرسین به هم؟

 

میدونی من تو اون 2ماه که عشقم بیمارستان بود چی کشیدم؟

 

خدا بسم نبود؟بسم نبود که حالا صداشم ازم گرفتی؟؟

 

خدا  چیکارش کردی که میخواد بره زیر یه سقف اما با یکی دیگه؟؟

میدونی اون منو میخواد؟از دلامون  خبر داری؟

میدونی دوس داشتن یعنی چی؟

 

میدونی عشقم راضی نیس تو بغل کسه دیگه جز من بره؟

 

میدونی ب اجبار داره اینکارو میکنه؟

 

خدا  میدونی من بی اون میمیرم؟؟

 

خدا مگه نمیگی اشک جوونا برات مهمه؟؟منو نمیبینی؟؟

 

من بی اون چیکار کنم؟

 

یه چیزی بگو .خدا میخوای با من چیکار کنی؟

 

خدا من حالا چیکار کنم با این همه خاطره؟از میلاد از عشقم از خودم

 

خدا میشه برگردیم عقب؟

 

میلاد باشه ،من مهدیه قبل باشم،هنوز بشه خندید،


میشه یه روز بیاد که


آدمات شاد باشن،کسی گریه نکنه؟

 

میشه همچین روزی بیاد؟

 

میشه دوباره دستای عشقمو  بگیرم؟

 

خدایا التماست کنم یه بار دیگه صداشو بشنوم میشه؟

 

خدا عشقمو  میسپورم به خودت.اگه قسمت منه برش گردون.


اگرنه که بهم قدرتشو بده  بتونم بی اون سر کنم.


 

نزار گریه کنه.نزار مث من شه.خوشبختش کن.

نکنه بیشتر ازین اذیت شه.

خدا دوسش دارم.میفهمی؟

مواظبش باش.این دختر تو زندگیش کم زجر نکشیده.پیشش باش.

تورو به خودت قسم میدم کمکش کن 

 خدا جون با همه این حرفا  من دوستدارم.دوسم داشته باش

نزار بیشتر ازین داغون شم

 


نمیدونم چجوری تمومش کنم.

بچه ها بازم میگم اینارو به پای من نزارین حرف دل خیلیاس.

کاش یکی از شما ها که اومدین دلنوشته هامو خوندین پیشم بودید،

کاش میشد یکی باشه دلداریم بده.

 اگه ناراحت شدین ببخشین.

اینا تو دلم مونده بود باید مینوشتم.برام دعا کنید

.دوستون دارم

 

 


+ نوشته شده در جمعه 93/5/31 ساعت 1:12 عصر توسط مهدی | نظر