سلام. وقتي نوشته هاتو خوندم گريم گرفت. چون حرف دل منم بود. وقتي فهميدم توام مث من درد داري فهميدم که تنها نيستم...
ممنونم...
سهههههههههههلااااااااااااااااااااام!
اپم عزيزم!
salammmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm.
man taze be weblaget omadam nemidonam kio 2st dashti vali vaghean vasat narahat shodam.
age khasi be weblage manam ye sari bezan
دِلگيــــرمـ ؛
از خـــودمــ ...
از تـــو ،
از واژه مــــــا !
دِلـــمـ يكــ دل ِ سيـــر بــي كســي مــي خـــواهــد
بــِـه وسعـتــ تَنهــايــي هــاي بيــن مـــا
الهي فدااااااااااات شم داداشم!
شکست چرااااااااااا؟؟؟عشق و عاشقي چرت و پرته بابا!
عاشقي بايد در حد شعر و داستان باقي بمونه رفاقت بين دختر و پسرم ازحد سرگرمي بالاتر نره مخصوصا توي سن شما!
دختري که باهات رفيق بشه به درد لاي جرز ديوار ميخوره...
غصه نخور چون اشک ريختن براي يه رفاقت و زيد بازي حرومه اللخصوص واسه دختر جماعت!يه چيزه ديگه هم نه به تو بلکه به همه پسرا ميگم که هيچ وقت دنبال دخترا ندويين منت نکشين لي لي به لالاشون نذارين چون دخترا از پسراي پررو و مغرور خوشششون مياد!
اقا مهدي شمام دفعه اخرت باشه از اين چرنديات مي نويسي!فهميدي ي ي ي ي؟
يه سوال تو نت باهاش رفاقت رو شروع کردي يه دختره همسايه بغلي تون بود؟هان؟هه هه هه
فعلا باي باي
اگه خواسي درد و دل کني من هستم اجي جون
همه يک خواب بود
فراموش ميکنم گذشته ها را ،روزها و شبها مينشينم در گوشه اي ،تا همه بگويند که تو ديوانه اي.آري من ديوانه ام ، تنهاتر از يک تنهاي بيچاره ام .فراموش ميکنم لحظه هاي با تو بودن را ، مي انديشم به اين روزگار .روزگاري بود که تو بودي و من نيز در قلب تو بودم ، تو ميگفتي مرا دوست داري و من نيز عاشق تو بودم .روزگاري بود که چشمهايم از غم دلتنگي تو باراني ميشد ، شبهاي من با حضور تو مهتابي ميشد ، حالا تو نيستي و من غرق دردها شده ام ، باران نمييارد و من مثل کوير شده ام ،مرا رها کردي و رفتي و اينک در اين شهر بي محبت غريب شده ام.تو که ميدانستي من ساده ام و فريب را تو را ميخورم ، چرا کاري کردي که من حتي معناي دلشکستن را نيز بدانم و از صبح تا شب شعر جدايي بخوانم.اينک که من اسير عشق دروغين تو بودم ، با خودم ميگويم که اي کاش تو نبودي و گذشته اي نيز نبود ، من تنها بودم و هيچ يادي از تو نبود.فراموش ميکنم گذشته ها را ،براي خود ميخوانم آواز لالايي را ، تا به خوابي روم تا هر زمان که بيدار شدم ، با خودم بگويم که اينها همه يک خواب بود.